ما آمدیم تا که تو مهمانمان کنی
با درد آمدیم که درمانمان کنی
ما با نسیم عشق به سوی تو آمدیم
تا در مسیر عشق چو طوفانمان کنی
سر می دهیم نغمه ی شادی میان راه
روزی اگر که بی سر و سامانمان کنی
ما را هوای کوی تو ای دوست در سر است
تا خیس از طراوت بارانمان کنی
هر کس که شد خراب تو آباد می شود
ما آمدیم تا که تو ویرانمان کنی
هرکس گدای کوی تو شد پادشاه شد
هستیم ما گدا که تو سلطانمان کنی
با گریه آمدیم به امید آن که تو
غم را ز دل زدایی و خندانمان کنی
مست از می تو هر که شود مست واقعی است
ما آمدیم مهتر مستانمان کنی
چون قلب ما تهی است ز ایمان و معرفت
با یک نگاه مملو ایمانمان کنی
روی جبین ماست اگر مهر بندگی
باید به دست خویش مسلمانمان کنی
مردم شدن چه ساده و انسان شدن چه سخت
ما آمدیم تا که تو انسانمان کنی